سه‌شنبه 27 خرداد 1404 / 20:05

بازخوانی ادبی آثار نزار قبانی در گفت‌وگو با مترجم و پژوهشگر ادبیات عرب دکتر عبدالعلی دیلمی

نزار قبانی، شاعر عشق و زن

نزار قبانی پایگاه خبری تحلیلی رج خبر
نزار قبانی، شاعر عشق و زن، در گفت‌وگویی تفصیلی با دکتر عبدالعلی دیلمی، از منظر قالب و مکتب شعری، زیبایی‌شناسی، اندیشه‌ها و نگاه اجتماعی و سیاسی‌اش تحلیل شده است. این مصاحبه به مناسبت زادروز این شاعر نامدار عرب، ۲۱ مارس (مطابق با اسفند ماه)1923م. نگاهی ژرف به درون‌مایه‌های چندلایه‌ آثار او دارد.

کوثر عبیاوی

خبرنگار

نزار قبانی شاعر شگرفی‌ست اما آنچه اصولا ما درباره او می‌شنویم این است که او یک شاعر توانا و غالبا رمانتیک است و گرایش‌‌های تندتری نسبت به اغلب شعرا در حمایت از زن و حقوقش، جمالش و اهمیتش و نقش او در جامعه دارد. این‌جا و آن‌جا هم أشعار او را یا می‌شنویم یا می‌خوانیم و گاها احساس لذت هم می‌کنیم اما و صد اما، ماهیت و نوع شعر او و اینکه اغلب در چارچوب کدام مکتب سروده می‌شود و مهم‌تر از این، نسبت به دلایل زیباییِ شعر او آشنایی چندانی نداریم.

شما که اشعارش را علاوه بر ترجمه بررسی کرده‌اید لطفا درباره نوع شعر او هم از جهت قالب و هم در پیوند با مکتب‌های ادبی برای خواننده توضیح دهید.

البته این واقعیت دارد که نه تنها اغلب خوانندگان و حتی شیفتگان شعر نزار نسبت به دلایل زیبایی شعرش آشنایی چندانی ندارند بلکه حتی مطربانی که اشعارش را به ترانه تبدیل می‌کنند هم ممکن است آشنایی لازم را نداشته باشند – مگر این‌که خود ادیبی تمام عیار باشند – و در کل تنها ذوق خواننده‌ی اشعارش و یا ترانه‌سرا در این باره نقش دارد؛

نزار قبانی پدر رمانتیسم عربی

به گفته‌ای دیگر، احساس می‌کنند که این اشعار زیباست و برایشان جاذبه دارد و می‌خوانند یا هنرمندان اشعارش را تبدیل به ترانه می‌کنند، ولی آن‌طور که وجود و ظهور هر پدیده‌ای بی دلیل نیست، زیبایی اشعار شاعران نیز بی دلیل نمی‌باشد؛ از جمله شعر نزار قبانی. به طور کلی از نظر قالب بیشتر سبکِ شعر او از نوعِ آزاد است و از نظر گرایش در معنا‌آفرینی، نزار قبانی اغلب در راستای مکتب رمانتیسم شعر می‌سرود که بسیاری از ادبا وی را پدر رمانتیسم عربی می‌دانند. علاوه بر این، گاهی به شیوه‌ی سمبلیک و یا رئالیسم شعرسرایی می‌کرد و گاهی هم به منظور ایجاد گستردگی و جذابیت در شعرش ویژگی‌های هر سه مکتب و حتی اگزیستانسیالیسم را درهم می‌آمیخت.

دکتر عبدالعلی دیلمی؛ مترجم، پژوهشگر و ناقد ادبی* پایگاه خبری تحلیلی رج خبر

دکتر عبدالعلی دیلمی؛ مترجم، پژوهشگر و منتقد ادبی


بی‌شک خواننده دوست دارد نمونه‌هایی از اشعار نزار ذکر شود که هم در چارچوب رمانتیسم باشد هم سمبلیک و یا گرایش‌های دیگر؛ همچنین دوست دارد در صورت زیبا بودنشان دلایل این زیبایی به گونه‌ای ساده و ملموس بیان گردد.


الف – نزار قبانی سروده‌ای دارد تحت عنوان «حزب المطر». در این سروده از آن‌جا که شاعر به تجربه‌های باطنی خود پناه می‌برد و به مناظر زیبا بیشتر بها می‌دهد و به ابتکار تمایل دارد و در گزینش اسلوب، آزادی عمل دارد و گرایشی انفعالی از خود نشان می‌دهد و به طور کلی به رویدادهایی می‌پردازد که بر دل و جانش تأثیر می‌گذارد و با طبیعت راز و نیاز می‌کند…؛

بنابراین شعر او در دایره‌ی مکتب رمانتیسم است. مترقی بودن افکارش (در این سروده) آنجاست که او در ساحت زندگی آرام و قرار ندارد؛ مثل یک ماهی آزاد در دریاست، خون گرم است، چشمانش از شدّت نگاه‌های تیزش بر امور فروزندگی می‌کند. او آزادی نسبی و مقیّد را بر‌نمی‌تابد بلکه می‌خواهد مثل باد باشد؛ تا به هر سو که بخواهد بوزد.

نزار از زندگی قجرها آزادی و لاقیدی‌شان را دوست دارد. شاعر زندگی بی برگ و بار را نمی‌خواهد؛ از این رو پیوسته پشت ابرهای سبز پرباران می‌دود. او به همه چیز با تدبّر و تیزبینی می‌نگرد و صحنه‌ها را تجزیه و تحلیل می‌کند. کهنه و غبارآلود بودن را دوست ندارد، شرایط تکراری و راکد و منجمد و عقب مانده را تاب تحمل ندارد. او حتی آفتاب را به خاطر تکراری بودنش که گویی شلاق به دست گرفته و تازیانه می‌زند را تحمل نمی‌کند.

نزار ناگفته نمی‌گذارد که پس از این تصمیمش چه خواهد بود؛ فاش می‌سازد که اگر چنین بشود شهرهای از قدیم خفته و چشم‌های شیشه‌ای (بی طراوت) و فضای سنگ مانند و خرافه‌ها و قید و بندهای عرب‌ها را پشت سر خواهد گذاشت و در پایان، از یارش هم می‌خواهد که وی را از تصمیمش منصرف نسازد که او باران را بر آفتاب تکراری ترجیح می‌دهد.

از نظر زیبایی تقریبا همه چیز به معنای بدیع او که ترکیب بی‌نظیر الفاظ آنها را می‌سازد برمی‌گردد، هرچند شعر او برخوردار از موسیقی لفظی و معنوی است، اما در قالب شعر سنتی و قافیه‌دار و برخوردار از مصرع‌های مساوی نمی‌باشد:

في دمي نارٌ… و في عیني شَرَرٌ
لا تقولي عُدْ إلی الشَّمسِ فإنّی
أنتمي الآنَ الی حزبِ المَطَر

ب) در رابطه با شعر سمبلیک او باید گفت که با وجود سمبلیک بودن – که معمولا و نزد اغلب شعرای سمبلیک‌سرا قابل فهم و هضم نیست – اما نزار به گونه‌ای جادوگرانه آن را نه تنها قابل فهم می‌کند بلکه برخوردار از جذبه و شیرینی نزد مخاطب می‌گرداند:

الغابة السَّوداء
عیناکِ
مجهولانِ نائمانِ فی عبائة المجهول
وغابةٌ مقفَّلةٌ
لا أحدٌ یعرِفُ ما یحدُثُ فی داخلِها
فبعضُهم
یقول فیها أممٌ منسیّة
وبعضُهم
یقولُ في أعماقِها جنیّة
وبعضُهم
یقولُ فیها غولٌ
لا أحدٌ
یعرفُ ما یحدثُ في الغابةِ من عجائبَ
لا أحدٌ یجرؤَ أن یقولَ
فاللیلُ فیها ضائعٌ
والذِّئبُ فیها جائعٌ
والرَّجلُ الأبیضُ فوقَ رمحِهِ مقتولُ

در این قطعه شاعر دو چشم محبوب فرضی را شبیه بیشه سیاه می‌داند. منظور از بیشه سیاه یعنی ناشناخته و غیر واضح. خود شاعر بعد از آن تأکید می‌کند که این بیشه کاملا ناشناخته است و به دلیل ناشناخته بودن برخی از مردم گمان می‌کنند در آن کسانی هستند که کسی آنها را نمی‌شناسد و یا جن و پری هست، یا هیولا هست و یا گرگانی گرسنه.

با گفتن آخرین مورد به مخاطب کمک می‌کند که چیزهایی از این شعر دریابد. در سراسر این عبارات شعری، تداعی معانی یا ایحاء هست و به کمک همین ایحاء می‌شود منظور شاعر را فهمید. او می‌خواهد بگوید که در چشمان محبوب ده‌ها معنی قابل دریافت است: محبت، ناز، خشم، عصیان، سرکشی، دورشدن و… در نتیجه این حالات و این برداشت‌ها در این دو چشم زیبا باعث می‌شود که حتی سفید مردی که با زیبایی خود فخر می‌فروشد و صاحب اقتدار هست (نیزه سمبل اقتدار است) در برابر این چشمان زیبا و جادوگر که قرار می‌گیرد مقهور آنها می‌شود و دلباخته و کشته عشق بدان‌ها می‌گردد.


اشاره‌ای به افکار غنی و مترقی شاعر نمودید، چگونه می‌شود از راه شعرش به سطح و عمق افکارش پی برد؟

در همین سروده‌ای که آوردیم و مخصوصا در بخش آخرش که می‌گوید: «لا تقولي عُد إلی الشمس فإني أنتمي الآن إلی حزب المطر»، او می‌خواهد بگوید که من می‌خواهم مثل باران باشم. وجه شبه آنجاست که هر دو خیر و برکت ایجاد می‌کنند، هر دو فرقی میان بهره‌برداران نمی‌گذارند، هر دو توقعی از بهره‌برداران ندارند و هر دو در عطایشان ادامه‌دهنده و پیوسته فعال و پرنشاط‌اند.

نیز در جای دیگری گفته است:

إلا الکلمة
لیسَ هنالکَ حلٌ آخر
إلا الکلمة
لیسَ هنالکَ ثديٌ آخر قد أرضَعَني
إلا الکلمة
لیسَ هنالکَ وطنٌ آخر قد آواني
إلا الکلمة
لیسَ هنالکَ في تاریخي إمرأة أخرَی
إلا الکلمة


برخی از شخصیت‌ها به‌ویژه علمای دین با افکار و گرایش‌ها و اعتقادات شاعر نسبت به زن موافق نیستند و اشعارش را در این بُعد منفی، بلکه مخرب می‌دانند. دوست داریم بدانیم که خلاصه‌ی عقیده‌ی شاعر نسبت به زن چیست؟ آیا هدفش تنها آزادی بی‌قید و بند زن هست و به نتایج دیدگاه خود کاری ندارد؟ لطفاً دراین‌باره با استناد به شعر نزار توضیح بدهید.

در برابر اتهامات و اعتراض‌ها او سعی می‌کند از خود دفاع کند و صداقت و پاکی خود را ثابت نماید؛ از جمله در مصاحبه‌ای گفته بود: ما (عرب‌ها) نقشه‌ی شهامت را تنها در جسم زن می‌یابیم! تا زمانی که از اندیشه‌‌ی زن – ننگی که دغدغه‌ی روزانه‌ی ماست – رها نشویم، به جایی نخواهیم رسید. و اضافه می‌کند که او می‌خواهد زن را به عنصری ارزشمند تبدیل کند.

زن ابزار لهو و لعب نیست. او به عشق که باور دارد دلیل می‌آورد که در لابلای عشق گفت‌وگو شکل می‌گیرد. این گفتگو اگر با زن باشد از روی دوستی حقیقی باشد، اما چنانچه از روی شهوت و جسمی باشد، در عرض نیم ساعت زن مصرف می‌شود. زنی که به واسطه ذکاوت خود گفت‌وگو می‌کند، آن ماندنی‌تر است. زن با اهمیت، زنی است که بداند چه وقت باید دور بشود و چه وقت باید نزدیک گردد.

جهت برائت خود و اشعارش تأکید می‌کند که شعرش انتقامی از جامعه نیست، بلکه آن تلاشی برای تغییر جامعه است. هنرمند واقعی انتقام نمی‌گیرد، بلکه پیوسته تلاش می‌کند تا جامعه را تغییر دهد. نزار قبانی با تمام وسایل تلاش کرد جان زن جدید را ریشه‌یابی کند؛ همچنین تلاش می‌کند زن را از ذهنیت سلفی‌گری رهایی بخشد؛ ذهنیتی که در نهانگاه زن جایگاه بلندی به او می‌دهد اما در بیرون، او را شیطان رجیم می‌انگارد.

او در تغییر دادن ذهنیت‌ها و دگرگون کردن مفاهیم، عمل کرد و زن را از حرمسرا به ردیف نخست سالن‌ها و از پشت حجاب به پشت موتورها انتقال داد. او از راه عشق می‌خواست به جنگ سیاستمداران و خودرأیان و متعصبان برود.

با وجود این توجیهات، از سوی شاعر، فاخوری می‌گوید: «اگر عمق و هدف نزار و شعرش فهمیده نشود، خطر بر جان‌های کودکانه و ضعیف پیش می‌آید».

نزار قبانی شعری دارد درباره قضیه‌ی فلسطین و ناکامیِ جنگ عرب‌ها با اسرائیل. این سروده باعث شد که نگاه دیگری به شخصیت و رویکرد سیاسی‌اش و در جهان شعر، به گرایشش به مکتب رمانتیسم انداخته شود. در بخش آخر منظور این است که شعرش در رابطه با این موضوع از نوع واقع‌گرایی بود. آیا شما موافق چنین نظری هستید؟ لطفاً ضمن آوردن نمونه‌هایی از این سروده، دلایل واقع‌گرا بودنش را هم ذکر بفرمایید.


بله، ما هم اشاره کردیم که برخی اشعارش وابسته به مکتب رئالیسم است و بهترین مثالش درباره‌ی موضوعی بود که شما بدان اشاره کردید؛ یعنی قضیه‌ی فلسطین و سرانجام جنگ 1967 عرب‌ها با اسرائیل. در این سروده کاملاً پیداست که او از واقعیت‌ها صحبت می‌کند و لهجه‌ای جدی به خود می‌گیرد. نمونه‌هایی از آن:

حرب حزیران إنتهت
فکل حرب بعدها و نحن طیبون
أخبارنا جیدة
و حالنا والحمدلله علی أحسن ما یکون
والقهوة المرة بالهال علی أحسن ما یکون
و القمر المزروع في سمائنا
مدور الوجه علی أحسن ما یکون
تغلغل الیهود في ثیابنا
و نحن راجعون
صاروا علی مترین من أبوابنا
و نحن راجعون
و کل ما نملک أن نقوله
إنا إلی الله لراجعون
حرب حزیران إنتهت
و حالنا والحمدلله علی أحسن مایکون


در پایان این گفت‌وگو، سخنی اگر با مخاطبان دارید، بفرمایید.

سخن آخر اینکه معمولاً صنعت کنایه و تداعی معانی در سروده‌های شعرای بزرگ و اندیشمندی چون نزار قبانی ازدحام می‌کند؛ هم از این رو که خیلی از اشعار این شاعر تنها با ترجمه‌ی ظاهری قابل انتقال نیستند و نیاز به توضیح بیشتر از سوی مترجم دارند، به‌ویژه اگر از نوع سمبلیک باشند؛ بنابراین مترجمان چنانچه در توانشان هست باید که عمق معنا را بفهمند و به مخاطب منتقل کنند وگرنه خواننده در فهم این‌گونه اشعار گیج و سرگردان می‌ماند و هرچه به ذهن خود فشار می‌آورد به جایی نمی‌رسد. مثلاً در همین سروده «الغابة السوداء – بیشه‌ی سیاه» آنجا که می‌گوید:

عیونك غابة سوداء

چشمانت چونان بیشه‌ای سیاه هستند

….

اللیل فیها ضائع

شب در آنها گم شده است

والذئب فیها جائع

و گرگ در آنها گرسنه است

والرجل الأبیض فوق رمحه مقتول

و سفید‌مرد بر بالای نیزه خود کشته و فرو غلتیده است.

آیا با این ترجمه‌ی خشک و خالی، مخاطب چیزی متوجه می‌شود؟ به احتمال خیلی زیاد و برای اغلب مخاطبان، نه؛ بنابراین چنین اشعاری نیاز به توضیح و کشف معنا دارند. شیوه‌ی من در کتاب «زیباشناسی شعر نزار» علاوه بر ذکر زبان اصلی، هم ترجمه است و هم تفسیر؛ مثلاً در رابطه با این سروده چنین توضیح دادم:

منظور از بیشه‌ی سیاه یعنی اینکه چشمان دلداده، ناشناخته و پر رمز و راز است؛ آنقدر تیره و ناشناخته است که شب در آنها هم گم می‌شود و در این سیاهی، ممکن است ده‌ها حالت و رفتار رمزآلود در صاحب این چشمان باشد؛ ممکن است شاد باشد یا غمگین، ممکن است خشمگین و تشنه‌ی جنس مخالف باشد (تداعی گرگ گرسنه بدین معناست)، ممکن است در حال نازفروشی باشد یا در حالتی از انکار و سرکشی.

این چشمان آن‌قدر رمزآلود و جادوگرانه عمل می‌کنند که مرد سفید و مقتدر و پرادعا دلباخته و کشته‌ی عشق می‌شود و فرو می‌غلتد. البته رسیدن به چنین سطحی از کشف معانی تنها با تأمل و دقت میسر می‌شود و صد البته نه برای هرکسی، بلکه برای کسانی که با صنعت کنایه، تداعی معانی، ایحاء و صنایع دیگر آشنایی داشته باشند.

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

اخبار مرتبط:

آخرین اخبار:

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *