سه‌شنبه 27 خرداد 1404 / 16:57

مروری بر عشق در فرهنگ عرفانی و فلسفی: از مجازی تا آگاپه

عشق تجربه‌ای اصیل یا نردبانی برای تعالی؟

عشق در عرفان ایرانی پایگاه خبری رج
عشق، مفهومی چندوجهی و عمیق، در فرهنگ‌های مختلف و به‌ویژه در سنت عرفانی و فلسفی ایران و جهان، جایگاه ویژه‌ای داشته است. این مقاله به بررسی سیر تحول مفهوم این واژه در فرهنگ عرفانی ایرانی، تقابل آن با دیدگاه‌های فلسفی غرب، و تفاوت‌های میان عشق رمانتیک و آگاپه می‌پردازد.

جانان حسینی

خبرنگار

پایگاه خبری رج / اختصاصی: در این مقاله با نگاهی به آرای فیلسوفان، عارفان و شاعران، سعی می‌کنیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا عشق رمانتیک صرفاً پله‌ای برای رسیدن به آگاپه است یا تجربه‌ای مستقل و ارزشمند در خود.

عشق در فرهنگ عرفانی ایرانی

در فرهنگ عرفانی ایران، عشق ابتدا به‌عنوان نیروی محرکی الهی و معنوی مطرح شد. این مفهوم به‌ویژه از طریق زنان عارفی مانند رابعه عدویه به‌عنوان یک تجربه عمیق و روحانی معرفی شد. رابعه عشق را نه‌تنها به‌عنوان رابطه‌ای انسانی، بلکه به‌عنوان پلی به سوی حقیقت الهی تعریف کرد. این نگاه، واکنشی بود به فرهنگ فقهی خشک و عبوس که زیبایی‌شناسی و احساسات انسانی را نادیده می‌گرفت. با این حال، وقتی عشق به دست عرفای مرد افتاد، به‌تدریج جنبه‌های انسانی آن کمرنگ شد و به ابزاری برای رسیدن به حقیقت الهی تقلیل یافت. در این دیدگاه، عشق انسانی اغلب به‌عنوان موضوعی منفی یا دست‌کم درجه دوم نگریسته شد.

به مرور زمان، عشق در روابط انسانی در فرهنگ ایرانی تنزل یافت و به‌ویژه در جامعه سنتی، سخن گفتن از عشق جز در چارچوب ازدواج، ممنوع یا ناپسند تلقی می‌شد. این محدودیت، ریشه در نگاه فقهی و اخلاقی داشت که عشق را به‌عنوان عاملی مخل بی‌طرفی و عقلانیت می‌دید.

عشق در فلسفه غرب

در قرن هجدهم، فیلسوفان عقل‌گرا مانند ایمانوئل کانت به عشق از منظری انتقادی نگاه کردند. در فلسفه اخلاق کانت، عشق به‌عنوان احساسی که می‌تواند بی‌طرفی قاضی را به خطر بیندازد، عنصری نامطلوب تلقی شد. در این دیدگاه، عشق انسان را از حالت عقلانی و بی‌طرفانه خارج می‌کند و مانع از قضاوت منصفانه می‌شود. این نگاه، عشق را به حاشیه راند و آن را به‌عنوان عاملی خطرناک معرفی کرد که باید با احتیاط با آن برخورد شود.

بازگشت عشق رمانتیک در قرن بیستم

در میانه قرن بیستم، عشق رمانتیک بار دیگر در فرهنگ غرب و به‌تدریج در دیگر فرهنگ‌ها احیا شد. این احیا، ارزش‌های فراموش‌شده‌ای مانند شور، احساس و پیوند عمیق انسانی را دوباره به صحنه آورد. عشق رمانتیک، اگرچه به‌طور کامل عقلانی نیست، اما بیمارگونه نیز تلقی نشد. این نوع عشق به‌عنوان تجربه‌ای انسانی و ارزشمند که می‌تواند به رشد و شکوفایی فرد منجر شود، مورد توجه قرار گرفت.

در رساله ضیافت افلاطون، عشق (اروس) به‌عنوان نیرویی توصیف می‌شود که انسان را به سوی رفتارهای کرامت‌آفرین و بهترین نسخه از خود سوق می‌دهد. در این اثر، پاوسانیاس تمایزی بین عشق سالم و عشق بیمارگونه قائل می‌شود. عشق سالم، متقابل و متقارن است؛ یعنی دو طرف در رابطه‌ای برابر و دوسویه قرار دارند. اما عشق بیمارگونه، یک‌طرفه و نامتوازن است و می‌تواند به آسیب‌پذیری و ناامنی منجر شود.

عشق بیمارگونه و عشق سالم

عشق سالم، همان‌طور که در بالا اشاره شد، دو ویژگی اصلی دارد: تقابل (دوسویه بودن) و تقارن (برابری). در عشق سالم، هر دو طرف رابطه خود را بی‌دفاع و آسیب‌پذیر می‌کنند، سپرهای محافظ را کنار می‌گذارند و در برابر یکدیگر صادق و شفاف می‌شوند. این آسیب‌پذیری، اگرچه خطرناک به نظر می‌رسد، اما به ایجاد پیوندی عمیق و معنادار منجر می‌شود.

در مقابل، ژان‌پل سارتر در کتاب هستی و نیستی روابط عاشقانه را از منظری اگزیستانسیالیستی بررسی می‌کند و آن‌ها را به رابطه‌ای سادیستی-مازوخیستی تشبیه می‌کند. در این دیدگاه، عاشق هویت خود را در نگاه معشوق جستجو می‌کند و برای تثبیت این هویت، تلاش می‌کند نگاه معشوق را تحت کنترل درآورد. این تلاش، به‌نوعی خشونت نمادین است که می‌تواند به روابط ناسالم و نامتوازن منجر شود.

در سنت ادبی ایرانی نیز، عشق اغلب به‌صورت بیمارگونه و خون‌ریز تصویر شده است؛ عشقی که در آن هرم قدرت وجود دارد و تقارن و تقابل غایب است. نمونه‌های این نوع عشق را می‌توان در اشعار شاعرانی چون حافظ دید که گاه عشق را به‌عنوان نیرویی ویرانگر و یک‌طرفه توصیف می‌کنند.

چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

عشق به‌عنوان شکوفایی

عشق سالم، برخلاف خودمحوری طبیعی انسان که غزالی به آن اشاره می‌کند، فرد را از حالت خویشتن‌مداری به سوی دیگرمداری سوق می‌دهد. در این حالت، مرکز ثقل هستی از خود به معشوق منتقل می‌شود. انسان عاشق دیگر تنها به فکر منافع خود نیست، بلکه بهترین‌ها را برای معشوق می‌خواهد. این انتقال، به شکوفایی وجودی منجر می‌شود و حس امنیت و لطافت روحی را در فرد تقویت می‌کند.

مولانا در اشعارش به این لطافت اشاره می‌کند: «شادباش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علت‌های ما». در این نگاه، عشق به‌عنوان نیرویی شفابخش و شکوفاننده معرفی می‌شود.
با این حال، وقتی معشوق به تمام وجود عاشق تبدیل می‌شود، خطر بیمارگونه شدن عشق پدیدار می‌گردد. در این حالت، عاشق خود را در برابر معشوق هیچ می‌بیند و هویت خود را از دست می‌دهد. اینجاست که عشق رمانتیک می‌تواند به تجربه‌ای مخرب تبدیل شود.

عشق رمانتیک و آگاپه: تفاوت‌ها و شباهت‌ها

عشق رمانتیک و آگاپه دو تجربه متفاوت اما مکمل هستند. عشق رمانتیک، انتخاب‌گر و متمرکز بر فرد خاص است. ویژگی‌های منحصربه‌فرد معشوق در این نوع عشق اهمیت دارد. در مقابل، آگاپه، عشقی بی‌چشمداشت و عام است که مانند خورشید بر همه می‌تابد. سقراط در رساله ضیافت، عشق رمانتیک را پله‌ای نازل برای رسیدن به آگاپه می‌داند. در این دیدگاه، عشق رمانتیک ابزاری است برای صعود به مرتبه‌ای بالاتر، یعنی آگاپه.

اما این نگاه که عشق رمانتیک را صرفاً ابزاری برای رسیدن به آگاپه می‌داند، مورد انتقاد قرار گرفته است. احمد شاملو در شعر خود می‌گوید: «آیینه‌ای در برابر آیینه‌ات می‌نهم / تا از تو ابدیتی بسازم». در این نگاه، عشق رمانتیک نوعی آیینه‌بازی است که در آن دو فرد در تعامل با یکدیگر، به تجربه‌ای بی‌نهایت و متعالی دست می‌یابند. این دیدگاه، عشق رمانتیک را نه صرفاً پله‌ای برای آگاپه، بلکه تجربه‌ای ارزشمند در خود می‌داند. عشق رمانتیک و آگاپه می‌توانند در کنار یکدیگر وجود داشته باشند و یکی جای دیگری را پر نمی‌کند.

جمع‌بندی

عشق، چه در فرهنگ عرفانی ایرانی و چه در فلسفه غربی، سفری پیچیده از تجربه‌ای انسانی به سوی معنا و تعالی بوده است. در سنت عرفانی ایران، عشق از نیرویی الهی به تجربه‌ای محدود در چارچوب‌های اجتماعی و فقهی تنزل یافت، اما در قرن بیستم، عشق رمانتیک بار دیگر به‌عنوان تجربه‌ای ارزشمند و شکوفاننده احیا شد.

تمایز بین عشق سالم و بیمارگونه، و همچنین تفاوت‌های عشق رمانتیک و آگاپه، نشان می‌دهد که این دو نوع عشق، اگرچه متفاوت‌اند، اما می‌توانند در کنار یکدیگر به رشد و تعالی انسان کمک کنند.
عشق رمانتیک، با تمرکز بر فردانیت معشوق، تجربه‌ای عمیقاً انسانی است که به شکوفایی و دیگرمداری منجر می‌شود. آگاپه، با ماهیت بی‌چشمداشت خود، انسان را به سوی عشقی فراگیر و الهی هدایت می‌کند. این دو تجربه، نه‌تنها با یکدیگر در تضاد نیستند، بلکه می‌توانند در تعامل سازنده، انسان را به سوی کمال وجودی رهنمون شوند.

 

منابع پیشنهادی برای مطالعه بیشتر

1. افلاطون، رساله ضیافت، ترجمه محمدعلی فروغی.
2. سارتر، ژان‌پل، هستی و نیستی، ترجمه مهستی بحرینی.
3. مولانا، دیوان شمس، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر.
4. شاملو، احمد، مجموعه اشعار.
5. غزالی، کیمیای سعادت

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

اخبار مرتبط:

آخرین اخبار:

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *