ملیشدن نفت ایران: تحولی در سیاست داخلی و خارجی
محمد مصدق در نخستین اقدامات خود پس از رسیدن به مقام نخستوزیری، مسئله ملیشدن نفت ایران را در دستور کار قرار داد. مصدق با تکیه بر اراده ملی و حمایت گسترده مردم، موفق شد قراردادهایی را که شرکتهای نفتی خارجی، بهویژه شرکت نفت انگلیس و ایران، بر منابع نفت ایران بسته بودند، لغو کند. این اقدام نه تنها در عرصه داخلی بلکه در سطح بینالمللی تحولی بزرگ به شمار میرفت.
مصدق در یکی از سخنرانیهای خود در پارلمان، گفت: «ما نفت کشور خود را از چنگ انگلیسها آزاد کردهایم و باید بهگونهای عمل کنیم که تمام منابع و درآمدهای آن در اختیار مردم و دولت ایران باشد.» این جمله به خوبی نشاندهنده عزم راسخ او در برابر سلطهگری خارجی و تلاش برای حفظ منافع ملی بود.
ملیشدن نفت به معنای قطع ارتباط ایران با شرکتهای خارجی بود که بیش از نیمقرن از منابع نفتی کشور بهرهبرداری کرده بودند. این اقدام موجب شد تا ایران به یکی از بازیگران مهم اقتصادی و سیاسی در منطقه تبدیل شود. البته این تغییرات، به ویژه در زمینه اقتصادی، مشکلات و چالشهایی نیز به همراه داشت. این تصمیمات مصدق، به سرعت روابط ایران را با قدرتهای غربی به تیرگی کشاند.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲: نقطه عطف در تاریخ معاصر ایران
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به «کودتای آمریکایی-انگلیسی» معروف است، نتیجه تلاشهای مشترک سازمان سیا و MI6 بریتانیا برای براندازی دولت مصدق بود. شاه ایران که در اوج بحرانهای داخلی و خارجی با مصدق درگیر شده بود، تحت فشار کشورهای غربی تصمیم به برکناری مصدق گرفت.
محمد مصدق در خاطرات خود درباره این کودتا مینویسد: «من هرگز تسلیم فشارهای خارجی نشدم و از آنچه که در طول مبارزاتم برای کشورم انجام دادم، هیچگاه پشیمان نخواهم شد. مردم ایران باید بدانند که ما برای آزادی و استقلال خود مبارزه کردهایم.»
کودتای ۲۸ مرداد منجر به بازگشت شاه به قدرت شد و در پی آن، ایران وارد دورهای جدید از سرکوب سیاسی شد. با بازگشت شاه، جبهه ملی ایران که بهویژه در دوران نخستوزیری مصدق به شکل جدی فعالیت میکرد، تحت فشار قرار گرفت و بسیاری از اعضای آن به زندان افتادند یا مجبور به ترک کشور شدند. اما باوجود سرکوبهای فراوان، میراث مصدق و جبهه ملی همچنان بهعنوان نمادهای مقاومت و استقلالطلبی در تاریخ معاصر ایران شناخته میشوند.
جبهه ملی ایران: تاثیری که باقی ماند
یکی از بزرگترین دستاوردهای محمد مصدق، تأسیس جبهه ملی ایران بود. جبهه ملی، که بهعنوان یک تشکل سیاسی مستقل در راستای حمایت از سیاستهای ملیشدن نفت و مبارزه با سلطه خارجی شکل گرفت، نقش پررنگی در تاریخ سیاسی ایران داشت. اعضای جبهه ملی، که عمدتاً از روشنفکران و سیاسیون ملیگرا تشکیل شده بودند، همواره در جهت تقویت دموکراسی و استقلال کشور تلاش کردند.
محمد مصدق در یکی از سخنان خود در جمع اعضای جبهه ملی ایران اظهار داشت: «ما نمیتوانیم اجازه دهیم که کشور ما بار دیگر به اسارت درآید. باید برای همیشه استقلال کشورمان را تضمین کنیم.»
این سخنان نمادی از اراده مصدق برای ایستادگی در برابر استکبار جهانی و تلاش برای احقاق حقوق مردم ایران بود. جبهه ملی ایران پس از کودتا، همچنان به عنوان یکی از مهمترین جریانهای سیاسی ایران در طول تاریخ معاصر شناخته میشود و به نوعی از آن به عنوان الگویی برای فعالیتهای سیاسی مستقل یاد میشود.
پس از درگذشت محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در بیمارستان نجمیه تهران، طبق وصیت او قرار بود پیکر وی در کنار کشتهشدگان حادثه ۳۰ تیر در قبرستان ابن بابویه دفن شود. این خواسته به دلیل مخالفت شاه با دفن مصدق در این مکان محقق نشد. در نهایت، پیکر مصدق در یکی از اتاقهای خانهاش واقع در احمدآباد، در روستای احمدآباد دفن شد.
پیکر محمد مصدق توسط دکتر یدالله سحابی غسل داده شد و نماز میت توسط سید رضا زنجانی اقامه گردید. این مراسم دفن در شرایطی برگزار شد که وضعیت سیاسی ایران و تنشهای موجود در آن دوران به وضوح در نحوه دفن این شخصیت تأثیر گذاشت. مصدق که پیش از این نماد مبارزه با استعمار و استقلال اقتصادی ایران بود، پس از درگذشت هم با مخالفتهای شدید سیاسی روبرو شد.
شعری که اخوان سرود
مهدی اخوان ثالث در آن سالها و پس از کودتای 28 مرداد 1332 یعنی درست در سالهای اختناق، شعری نوشت و آن را به پيرمحمد احمدآبادی تقدیم کرد و شعر به یکی از معروفترین شعرهای اخوان تبدیل شد و با آنکه ابتدا این نام مستعار را برای مصدق انتخاب کرده بود اما بعدتر در برنامههای مختلف شعر را خواندو اعلام کرد آن محمدِ احمدآبادی، دکتر محمد مصدق است.
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وان ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخها ز پایه فروریخت
و آن کردهها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی بهبار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیرِ پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو وان حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر زهربار نیامد
یک از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد
ای نادر نوادر ایام!
کت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بیحساب تو دردادک
چون هیچ در شمار نیامد
وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد ور آشکار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران بر کوهسار نیامد…