اختصاصی / پایگاه خبری رج: برای هر کسی که بخواهد به عنوان دانشجو وارد رشته تئاتر شود خواندن متون کلاسیک نمایشی از جمله مبانی و پایههای اصلی به حساب میآید؛ چه به صورت مطالعه تاریخی و چه بهصورت مطالعه ادبیات نمایشی، و فرقی نمیکند که این دانشجو در ایران تحصیل میکند یا در هر کجای دیگر جهان. در واقع اگر به برنامههای آموزشی دانشکدههای تئاتری ایران و یا سایر کشورها نگاهی کنیم متوجه میشویم که مطالعه آثار کلاسیک جزء واحدهای اصلی درسی دانشجویان در نظر گرفته شده است. البته باید این نکته را متذکر شوم که در دانشکدههای ما متاسفانه وقت کافی صرف این واحدهای درسی نمیشود.
در این میان باید حتما به این نکته اشاره کرد که ترجمه آثار کلاسیک، قابلیت و توانایی خاص خود را برای ترجمه میطلبد. متاسفانه امروزه ترجمه کتابهای گوناگون از جمله نمایشنامه بسیار زیاد شده است و یکی از دلایل آن، تسهیل و همهگیر شدن امکان ترجمه کردن به کمک موتور ترجمهی گوگل است. به همین دلیل است که وقتی برخی متنهای ترجمه را به دست میگیریم و شروع به خواندن میکنیم، بههیچوجه نمیتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم، چون کلمهبهکلمه ترجمه شده و آن هم توسط یک موتور جستجویی که هیچ اشرافی به متن ندارد.
تئاتر و ترجمه نمایشنامه در ایران
مترجم آثار نمایشی بیتردید باید شناخت درست و کاملی نسبت به آن متن داشته باشد و اشراف درست و کاملی هم روی زندگی نویسنده، دوره تاریخی که در آن زندگی میکرده، جنس زبان و ادبیات او داشته باشد و پس از این شناختها باید این اجازه را به خودش بدهد که دست به ترجمه بزند. ضمن اینکه بعد از همه اینها مترجم باید از خودش این سئوال را بپرسد که متن مورد نظر را چرا باید ترجمه بکند و با همین سئوال دست به گزینش میان متنهایی بزند که در اختیار دارد.
بههر صورت بخشی از این انتخاب هم زائیده سلیقه مترجم است و بخش دیگرش هم به تجربه و دانش و مطالعه او و همچنین سطح آشنایی او با فرهنگ و زبان مبدأ برمیگردد. چند روز پیش در یکی از کلاسهای آنلاین با شاگردانم «مرغ دریایی» چخوف را میخواندیم و ضمن مقایسه ترجمههایی که از این نمایشنامه شده است متوجه شدیم که اشتباهات فاحشی در ترجمه برخی از آنها رخ داده است؛ و دلیلش هم عدم آشنایی واقعی برخی از همین مترجمها با مقوله تئاتر بوده است…
هنرهای نمایشی یک رشته تخصصی است و ترجمه تئاتر هم کاری تخصصی است و اگر به عنوان مترجم دانش تخصصی در حوزه تئاتر نداشته باشیم، نمیتوانیم ترجمه خوبی در اختیار مخاطب قرار بدهیم. بههر روی ترجمه صرفا انتقال متن از یک زبان به زبان دیگر نیست؛ بلکه انتقال فرهنگ و ادبیات یک کشور به کشور دیگر است. در این میان باید بتوانیم برای اصطلاحات زبانی مبدأ در زبان مقصد معادلهای درستی که در فرهنگ ما قابل پذیرش است پیدا کنیم و این امر بدون داشتن آگاهی زبانی کافی و دانش تئاتری لازم به دست نخواهد آمد. ما اجازه نداریم هر کاری که دلمان میخواهد را با هر اثری – چه در حوزه ترجمه و چه در حوزه اجرا – انجام بدهیم.
اگر غربیها پاردویهایی روی متنهای کلاسیک مینویسند و به صحنه میبرند، از کودکی و از دوران مدرسه تمام آثار کلاسیک نمایشی را خواندهاند، و تماشاگران هم متن اصلی را به خوبی میشناسند. اما ما واقعا چنین شرایطی را نداریم و به همین دلیل است که اکثر این نوع تجربهها روی آثار کلاسیک خارجی ناکام میمانند؛ زیرا آموزش و تجربه تاریخیاش را نداشته و نداریم!
بهعنوان نکته آخر درباره خود تئاتر هم گفتن این نکته ضروری بهنظر میرسد که متاسفانه امروزه با توجه به آسیبهایی که به تئاتر ما زده، شده؛ برخی افراد به جای طرح مسائل واقعی تئاتر که تعدادشان هم کم نیست، دنبال حاشیهسازی هستند و مسأله را به دیوار و حصارکشی دور تئاترشهر یا صورت سیاه حاجی فیروز و از این قبیل تقلیل میدهند. از حضور دستفروشها یا عدهای از شهروندان معتاد و یا دگرباش در اطراف تئاتر شهر شکوه میکنند. در حالی که به گمان من این حرفها همهاش حاشیهسازی است. این انسانها شهروندان بیپناهی هستند که اتفاقاً یکی از وظایف اصلی تئاتر، طرح زندگی و مشکلات آنها بر صحنه است.
آرتور میلر «مرگ فروشنده» را درباره همین دستفروشها نوشت. مسأله امروز فقط این نیست که صورت حاجی فیروز سیاه بوده یا سفید که بحثی انحرافی است و حقیقتش بر همگان روشن است. مسأله، فقدان گفتوگو و نظریهپردازی درباره وضعیت اسفبار تئاتر در ایام کرونا، وضعیت اقتصادی دشوار اهل نمایش، ناروشن بودن وضعیت روزبهروز فزاینده تعداد فارغالتحصیلان این رشته و بیکاری آنها و دهها مورد دیگر است…
آیا بهتر نیست که به کمک هم، گرهی از گرههای هنرهای نمایشی باز کنیم؟