اختصاصی/ پایگاه خبری رج: در کتیبهی مشهور داریوش بزرگ، جملهایست که بارها تکرار شده و معمولاً بهصورت یک دعای اخلاقی فهمیده شده:«اهورامزدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ محفوظ بدارد.»
اما آیا این جمله صرفاً یک درخواست از خدایان برای آرامش و صلح است؟ یا آنکه بیانیهای استراتژیک از زبان پادشاهی است که ژرفترین تهدیدهای تمدن ایرانی را درک و برای آیندگان ثبت کرده است؟ اگر به دقت و در بافت زمانهی داریوش نگاه کنیم، پاسخ دوم، به واقعیت نزدیکتر است.
داریوش این جمله را نه در دورهای از ضعف و خطر نظامی، بلکه در اوج قدرت هخامنشیان بر دل کوه حک کرده است. در آن زمان، نه اسکندری در افق بود و نه حملهای قریبالوقوع، بنابراین احتمالا منظور از دشمن در این نوشته بیش از انکه دشمن خارجی باشد، دشمنی دیگری هست.
به نظر منظور از دشمن در این دعا همان خشکسالی و دروغ است.
دشمنانی واقعی و دائمی در جغرافیای ایران که بهمثابه عواملی درونی یا طبیعی انسجام سرزمین را تهدید میکنند. این دشمنان میتوانند فروپاشی زیستمحیطی سرزمینی را ایجاد کنند که با شورشهای درونی برآمده از نارضایتی اقلیمی و سوءمدیریت منابع همراه شوند.
خشکسالی؛ تهدید خاموش تمدن ایران
خشکسالی، خطر دائمی تمدن فلات ایران است و داریوش مردی از قلب فلات خشک ایران بود. او میدانست که دوام هر حکومتی در این سرزمین، نه با شمشیر، بلکه با آب تعیین میشود. خشکسالی دشمنی است که مرز نمیشناسد، ارتش ندارد، اما میتواند امپراتوریها را از درون فرو بریزد. این جمله را کسی میگوید که آگاه است ایرانزمین همیشه میان بارشهای محدود و مخاطره خشکسالی گرفتار بوده و اگر نظمی اقلیمی در کار نباشد، نظمی سیاسی هم نخواهد ماند.
دروغ؛ ساختاری پنهان اما ویرانگر
اما ژرفترین بخش دعا، همان واژهی «دروغ» است. این دروغ، دروغ فردی یا اخلاقی نیست؛ بلکه دروغ ساختاری است: ادعاهای بیپایه، توهم قدرت و مدیریت های پوشالی در شرایط سختی ها و بحران های بزرگ. داریوش بهروشنی در کتیبه بیستون میگوید که دشمنانش با «دروغ» خود را شاه نامیدهاند؛ کسانی که بدون صلاحیت و در میان فروپاشی، خود را ناجی میخوانند در صورتی که ناجی فقط اصلاح ساختاری است که دروغ گویان را از مدیریت دور سازد.
بهزبان امروز، احتمالا منظور داریوش از دروغ همان ایده های باشد که از طرف کسانی صادر می شد، همان کسانی که مرحوم اکبر ترکان بعنوان عدد نشناس از انها یاد کرد. کسانی که در میانهی خشکسالی و در جغرافیای بیابان ایران وعده خود کفایی کشاورزی و حتی صادراتمحور را دادند. یا کسانی که صنایع آب بر مثل فولاد و ذوب و کاشی و سرامیک را در مناطقی که بارش آنها حتی زیر ۲۰۰ میلیمتر است بردند و کشور را دچار خشکسالیهای انسان ساز کردند.
نقشه راهی حکشده بر دل کوه
بنابراین به نظر من این یک هشدار تاریخی است، نه نیایش مذهبی و این جملهی سهگانه، بیش از آنکه نیایش باشد، نقشه راهی برای حکمرانی در ایران است: اگر میخواهی این سرزمین را نگه داری، از دروغ بپرهیز، خشکسالی را مدیریت کن و دشمن را نه فقط در بیرون، بلکه در درون شناسایی کن.این سخن، امروز نیز بیواسطه معنادار است.
در سرزمینی که هنوز با خشک مغزی های عدد نشناسان،خشک سالی ها، خشک رودی ها،خشک کوهی ها، خشک سرابی ها،خشک هوایی ها و خشک چشمه ای ها و هوای مملو از گردوغبار در جنگ است و با سوءمدیریت منابع و وعدههای بدون پشتوانه دستوپنجه نرم میکند، شاید زمان آن رسیده که به آن حکاکی روی سنگ بازگردیم و بفهمیم داریوش، چه چیزی را برای هزارسال بعد هشدار داده بود.